سفارش تبلیغ
صبا ویژن

    آنزمان که رسول الله از حجة الوداع بازمی گشت.. در میان دشت غدیر از خداوند عزوجل فرمان گرفت که اگر آن خبر عظیم را اعلام نکنی.. گویی ما تو را پیغمبر نکرده ایم.. و رسالتت ناتمام خواهد ماند..
آنجا بود که رسول خدا چوب علی را خورد...
    آنزمان که ثقیفه تشکیل دادند و خلافت را، که حق بی چون و چرای علی علیه السلام بود، از او گرفتند... و فدک را غصب کردند! و دل فاطمه را آزردند.. و او را در پشت درب خانه اش مضروب ساختند!! آنجا بود که فاطمه هم چوب غربت علی را خورد...
    آنزمان که حسن بن علی پس از صلح با معاویه (لعنةالله علیه) در بالای منبر مسجد کوفه از بی وفایی یاران می گفت و می فرمود امروز از فرط بی وفایی یاران، حفظ خونها بهتر از ریخته شدن آنهاست؛ معاویه را دیدی که پس از او بالای منبر رفت و شروع به بدگویی و فحاشی نسبت به علی علیه السلام کرد... و گفت: « صلحنامه من با تو اکنون به زیر پای من است!! » و تو دریافتی که اینهمه خشم و ستیز معاویه با حسن به خاطر دشمنی با پدرش علی است..       
                            ...آنجا بود که حسن علیه السلام هم چوب علی را خورد!

    و امروز ...و امروز نیز جماعتی در بیابان کربلا مقابل مولایمان صف کشیده اند.. که همه سینه هاشان از بغض علی پر است!!
درحالیکه برای آنها مسلّم است که حسین فرزند رسول خدا و از اهل بیت است.. 
به او می گویند: « تو را می کشیم چون از پدرت بغضی در سینه داریم.. »

آه... آه.. که امروز حسین هم چوب علی را خورد...


نوشته شده در  سه شنبه 85/11/10ساعت  4:1 عصر  توسط قدرت الله علی زاده 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اسرار عاشورا
[عناوین آرشیوشده]